مژده مصحفی توانا پژوهشگر میراث ناملموس در حوزه عروسک، پوشش ملل، آیین و فرهنگ و افسانهها و دکترای گردشگری کودک در یادداشتی نوشت: شبِ یلدا، که در ایران به نامِ «شبِ چله» نیز شناخته میشود، بلندترین و تاریکترین شبِ سال است؛ شبی که خانوادهها دور هم جمع میشوند تا با خوراکیها، روایتها و شعر، تاریکی را به نور و امید بدل کنند. ریشههای این آیین به سنتهای کهنِ ایرانی (و ردّ پاهایی در تأثیرات میانرودانی و مسیحیت دیرینه) بازمیگردد؛ امروز اما یلدا هم آیینِ گذارِ فصل و هم نمادِ همبستگیِ بیننسلی است.
ایلدا/یلدا نامی است با تاریخِ پیچیده. واژهٔ یلدا از زبان سریانی به معنی «تولّد» یا «زاد» آمده و در متون کهن به عنوان شبی مقدّس برای نوزایی خورشید ترجمه شده است. نامِ چله اما اشاره دارد به دورههای چهلروزهٔ فصلی در گاهشماریِ سنتیِ ایرانی؛ شبِ چله شبی است که دورهٔ چهلروزهٔ بزرگِ زمستان را میگشاید. ثبت و اشارههایی به آیینهای مانای این شب در منابعِ ایرانی از دورههای بسیار کهن (از جمله منابعی که به تقویمهای هخامنشی/اشکانی اشاره دارند) دیده میشود.
در بنیانِ آیینِ یلدا، دو مضمونِ اساسی دیده میشود: مقابله با تاریکی و پاسداشتِ نوزاییِ طبیعت. در فرهنگِ کهنِ ایرانی (از منظر زرتشتی و پیشا-زرتشتی) بلندترین شبِ سال زمانِ اوجهٔ نیروهای تاریک تصور میشد؛ بنابراین بیدار ماندنِ خانوادگی، روشناییِ شمع و آتش، و گردآمدن در جمع به منزلهٔ لغوِ تنهایی و افزایشِ حفاظت در برابر بدیها بوده است. از سوی دیگر، خوردنِ میوههای سرخرنگ (نمادی از خون، زندگی و طلوعِ دوبارهٔ خورشید) و قرائتِ اشعار حماسی و غنایی، امید به بازگشتِ گرما و فرا رسیدنِ روزهای بلندتر را نوید میداد.
آیینهای اصلی شب یلدا را میتوان در چند دسته خلاصه کرد: سفرهٔ یلدا (سفرهٔ چله): سفرهای مزین به میوهها و تنقلات فصلی (انار، هندوانه—که بعضاً از تابستان حفظ میشد—خرمالو، گردو، فندق، کشمش و آجیل) و گاهی چراغ یا آب و آیتمهای نمادین. رنگِ قرمزِ انار و هندوانه نمادِ گرما، زندگی و طلوعِ خورشید است.
خواندنِ شعر و داستان: خواندنِ دیوانِ حافظ و فالگیریِ حافظ (فالزنی) یکی از پررنگترین عناصرِ فرهنگیِ این شب است؛ همچنین شاهنامهخوانی، قصهسراییِ عامیانه و بازگو کردنِ داستانهای خانوادگی برای پر کردنِ ساعاتِ طولانیِ شب رایج است.
بیدار ماندن و جمعگرایی: خانوادهها تا پگاه با هم میمانند؛ بازیها، گفتگو، آواز و گاهی رقصِ محلی در مناطقِ مختلف اجرا میشود.
در مناطقِ گوناگون ایران، آیینها و باورهای محلی به یلدا رنگ و بویی ویژه میدهند. نمونهها: انار و هندوانه: نمادِ خونِ زندگی و گرما. باورهای محلی میگویند خوردنِ هندوانه در شبِ چله سلامتِ تابستانِ پیشِ رو را تضمین میکند.
کافبِیخ (کافبیک یا کافبیک): در خراسان، خوراکِ سنتیای برای یلدا به نامِ «کافبیک» پخته میشود که در شهرهای گوناگونِ شرق ایران جایگاه ویژهای دارد.
هدیهدادن به عروس و کودکان: در برخی مناطق هدایا یا بستههای خشکباری به عروسِ تازهوارد خانواده یا کودکان داده میشود؛ آدابی که پیوندهای اجتماعی و بیننسلی را تحکیم میکند.
اگرچه ریشههای آیین را غالباً به باورها و گاهشماریِ کهنِ ایرانی و عناصرِ زرتشتی، فرا-ایرانی نسبت میدهند، تأثیرِ زبانها و آیینهای همسایه (از جمله واژه سریانی «یلدا») و نزدیکیِ تاریخی به جشنهای زمستانیِ سایر فرهنگها (مثلاً «دونگژی» در چین یا «یول» در شمالِ اروپا) نیز قابل مشاهده است. به بیان دیگر، یلدا محصولِ لایهلایهای از تأثیراتِ بومی و فراسرزمینی است که طی قرنها در بسترِ فرهنگیِ ایران بهصورتِ کنونی شکل گرفته است.
در دورانِ معاصر، یلدا همچنان یکی از مهمترین مناسبتهای فصلی در ایران و در میانِ جوامعِ مهاجر ایرانی در سراسر جهان است. در ۲ نوامبر تا ۳ دسامبرِ ۲۰۲۲ (جلسهٔ ۱۷ام کمیتهٔ بیندولتی)، پروندهٔ «Yaldā/Chella» بهعنوانِ عنصرِ مشترکِ فرهنگیِ ایران و افغانستان در فهرست میراثِ ناملموسِ یونسکو ثبت شد و این ثبتِ بینالمللی، نقشِ فرهنگی و اهمیتِ اجتماعیِ این آیین را تأیید کرد. ثبتِ یونسکو توجهِ تازهای را به حفظِ ریشهها و آیینهای محلی معطوف کرده است.
در سالهای اخیر، تجاریسازیِ نوروزی-زمستانی (پکهای آمادهٔ یلدا، بازارِ بزرگِ میوه و تنقلات، و کمپینهای تبلیغاتی) و نیز حضورِ گستردهٔ ایرانیان در شبکههای اجتماعی باعثِ تغییراتی در شیوهٔ برگزاری شده است: برخی آیینها تقویت شدهاند، برخی سنتهای محلی فراموش میشوند و بخشِ دیگری بهصورتِ نمادین و شهری بازتولید میگردد. ثبتِ یونسکو میتواند هم فرصتی برای حفظِ تنوعِ محلی باشد و هم به بحثِ محافظت در برابر یکپارچهسازیِ تجاری دامن بزند.
شبِ یلدا فراتر از یک گردهماییِ خانوادگیِ زمستانی است: آیینی است که پیوندِ انسان با طبیعت (دورههای فصلی و باززایشِ روز)، پیوندِ میانِ نسلی و حافظهٔ جمعی را نگه میدارد. نمادها، انارِ سرخ، هندوانهای که تابستان را یادآور میشود، دیوانِ حافظ و شمعِ روشن همگی زبانِ مشترکی را برای پاسداشتِ امید و زیستنِ جمعی بیان میکنند. حفظِ این آیین در عصری که تغییراتِ فرهنگی و اقتصادی شتابان است، نیازمندِ آگاهی، ثبتِ محلی-علمی و احترام به تفاوتهای منطقهای است.
انتهای پیام/
نظر شما